کلاتیون یک جوان آمریکایی است که یکی از خاطرات خود را چنین نقل میکند :«یک روز ظهر همراه بادوستان در جاده ای خاکی در میان انبوه درختان در حال حرکت بودیم ،هوا گرم بود ناگهان احساس کردم که یک آواز یکنواخت وبسیار زیبا فضای اطراف را پر کرده است .شخصی را دیدم مشغول ادای نواهایی جذب کننده بودوآن را بسوی آسمان می فرستاد .برای مدتی بدون اراده ایستادیم ونوای روح آسای اوکه گوش های مارا نوازش می دادشنیدیم :الله اکبر-الله اکبر –اشهدان الا اله الله ...کم کم جمعیت در اطراف او جمع شدند . مردم باسنین مختلف ولباس های گوناگون وشغل های مختلف باحالتی آرام واحترامی تمام گرد هم جمع شدند،کفش های خود را درآورندوپشت سرهم نشستند وبدون توجه به اطراف خود با آرامش تمام به عبادت برخاستند .هیچ گونه امتیازی بین افراد این جمعیت دیده نمی شد،سفیدپوست،سیاه پوست ،فقیر،تاجر،کارمند،کارگرهمگی پهلوی هم نشسته بودند و هیچ توجهی به اختلاف نژاد و اختلاف ثروت وتفاوت شغلی نداشتند .این منظره برای من بسیار جالب وجذاب بود وخاطره ای بیاد ماندنی شد.از آن روز تابه حال سه سال می گذرد وخوشبختم که دو سال از آن سه سال را به آیین اسلام گرویده ا م ونام خود را {محمد کلایتون }گذاشته ام . وامروز در میان همان جمعیت با آن صدای زیبا واخلاص وصداقت در برابر خداوند متعال مشغول عبادت می شوم.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: